با تشویق های شما و حرفای شیرین و دلگرم کننده تون، بخصوص کامنت شیرین یاد این رومبلی افتادم که عکسشو دیروز دیدم ولی چون عکس قبل از عمل (!) را نداشتم، نذاشتمش.

به تاریخ عکس توجه کنید! بیست سال پیش!

زمانی بود که سه سال از شروع کارم گذشته بود و جرئت پیدا کرده بودم رومبلی های سیار قبول کنم فقط به مشتری می گفتم: باید مبل را بیارید بگذارید تو گاراژ من و خودتون ببرید بجاش براتون نصف قیمت می دوزم. 

این یکی از بهترین و تمیزترین کارهایی بود که کردم. یادمه اونقدر این مشتری خوشحال شد و تشکر کرد که دیگه اعتماد بنفسم بالا رفت و کارم رونق گرفت.

خیلی زود این گاراژ بزرگ را موکت کردم. نه اینکه بخرم، یکی از همسایه ها داشت جابجا میشد و موکت ها رو که لکه شده بودند داد براش شستند اما لکه هاش پاک نشدند. او هم تصمیم گرفت اونا رو عوض کنه و کرد. منهم موکت های قبلیشو پهن کردم توی گاراژ و برای قفسه های بالای چرخم پرده های کوتاه گلدار دوختم تا هم از خاک در امان باشند هم رنگی به محیط کارم بیارم.

فاصله ی بین دو صندلی را پرده زده بودم و شبها ماشینم رو پارک می کردم.

دیگه جرئت پیدا کرده بودم و هیچ کاری رو رد نمی کردم، چون دیگه می دونستم فرمول دوختن را که بلد باشی، می تونی هر چیزی رو بدوزی! از جمله شروع کردم به عوض کردن دکور اتاق بچه ها و رو ملافه ای های دو رو دوختن.

من توی گاراژ این خونه یاد گرفتم رو پاهای خودم بایستم و زندگی خودم و پسرمو بسازم. 

خوشحالم که اونقدر با عرضه بودم و به خودم افتخار می کنم.

یه چیز جالب بگم که از اون ببعدهمیشه دست هامو دوست داشتم و بهشون احترام میذارم. دلم میسوزه براشون که بخاطر آرتوروز، روزای بارونی و سرد دردناک میشن و انگشتام دارن از فرم می افتند و کج و کوله شدند.

ولی همچنان دوستشون دارم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دست نوشته های همسر یک طلبه کافی نت و مرکزکپی صحافی آسمان سپهر عابد کربن فعال ایران گردی مخزن فایل های دانشجویی Tim Cassie پیکاسو آرت