همیشه بر این باور بوده ام که گاهی خداحافظی ضروریست. این خداحافظی ممکن است با یک شخص باشد یا یک عادت یا یک مکان و یا.

دیروز با یک شاخه گل از یک دوست قدیمی خداحافظی کردم. موقع گفتنش بی اختیار اشکم سرازیر شد و بغض کردم چون آن شخص برایم بسیار عزیز و محترم بود و هست.  در هر رابطه ای، وقتی به نقطه می رسی، باید به سر خط بروی و سعی کنی به این بیاندیشی که شاید توقعم زیاد بوده، یا شاید این شخص متوجه نیست و باید برایش توضیح بدهم چون ارزشش را دارد اما بعد از اینها اگر  چیز دیگری برای گفتن نمی ماند و راهی برای ادامه دادن وجود ندارد، باید دفتر را بست.

اشتباه نکنید، آسان این کار را نمی کنم، اما وقتی به این نتیجه رسیدم که باید رفت، نمی مانم. این عادت تمام زندگی ام بوده و فکر می کنم خواهد ماند. 

این موضوع ربطی به بخشش یا گذشت یا دلخوری های عادی هم ندارد، مروری چندباره برای اینکه مطمئن شوم هر دو طرف به آخر خط رسیده ایم و دیگر حرف هم را نمی فهمیم و رفتار یکدگر را، تمامش می کنم و بر نمی گردم. درینمورد سیاه ام. اما هیچکدام از دلایلم باعث نمی شود که تلخی خداحافظی ها را نچشم.

مواظب دل هاتون باشید که در این دنیا رهگذرانی بیش نیستیم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته های من دنياي من پارس راپل | Pars Rappel ... Buddy Photooxsin مجله اینترنتی عبیاتی دکوراسیون داخلی سایت سیف فرغانی برتتا فروشگاه فاوز