چند روزیه عجیب دلتنگ مادرم هستم. 

عکس قشنگش روی میز کنار تختم هست و هر صبح با بیدار شدن، چشمم به جمال زیباش روشن میشه.

مادرم زن بسیار زیبایی بود. ترکیب لبهاش و چشماش را هیشکی نداشت و ندیدم به عمرم. 

از بیست و دو سه سالگی یه شقه جلوی موهاش سفید شده بود و از ترس حرف مردم فضول جرئت نکرده بود تا چهل سالگی رنگ کنه. من عاشق اون شقه مو بودم، خیلی ها. ولی خودش دوستش نداشت. چرا نمیذاشتن هر کاری دلش می خواد با موهاش بکنه؟. حتی با موهاش؟ حتی با موهاش.

کاش بودش.

کاش هنوز جسمآ بود.

روان و روحش که همیشه مهمون خونه ی ماست اما کاش بغلش بود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امیر کیلر ^"من و زهرای خوبم"^ پیکاسو آرت کتابخانه عمومی اعتمادیه همدان دیجی یاب ArchLinux Hiprage ✿حرف دل یه دختر مردادی✿ دنياي زيبايي کانون فرهنگی وهنری شهید احمدی روشن مسجد روستای قشلاق